۱۳۸۵/۰۷/۰۶
با "هاه" کردن می شود جای مشت های روی در و دیوار را پاک کرد؟
۱۳۸۵/۰۷/۰۵
بعضی آدم ها اینطورند. خوشبختی را به شما هدیه می دهند و این هدیه، بدتر از هر نوع دزدی ست.


کریستین بوبن/ایزابل بروژ/نشر آشیان

۱۳۸۵/۰۷/۰۴
اُه اُه چه دوستای خوبی داره این آقاهه!

۱۳۸۵/۰۷/۰۳
تو این تاریکیا بدجوری جات خالیه. من و تو و علی و بهنام و هر شب یه مهمون: محسن، مهدی، حمید و و و.


آی دردم می اد...



 

۱۳۸۵/۰۷/۰۲
گفت: آخ.


گفتم: آه.


.


باختیم.

۱۳۸۵/۰۶/۳۱
من هم مثل خودم نماندم: خیال می کردم این حرف های نزده آدم را قوی تر می کند، گندیدم.
اُه اُه چه خاکی گرفته بود این خونه. اگه می دونستم به جای اون همه انرژی که گذاشته بودم واسه دیلیت کردن ملت می اومدم این جا رو تمیز می کردم.


پ.ن: مرض داری پنجره رو باز می ذاری؟

۱۳۸۵/۰۶/۲۷
ناخودآگاه آمد و البته بی‌خود: لمس نکرده پس‌اش زدند. پس رفت...
۱۳۸۵/۰۶/۲۶
پ.ن: زندگی چیز خوبی ست!

۱۳۸۵/۰۶/۲۴
خب ممنون ...جان بابت این که سوژه می دی واسه نوشتن. البته نمی دونم چرا دارم تشکر می کنم چون تو که دیگه از این جا فراری شدی (پوچ خونا بیخود می کنن این حرفت رو باور نکنن).


و یه چیز دیگه: اگر یه زمانی دوباره از این طرفا رد شدی و چیزکی گفتی سعی می کنم برم رو صندلی بعد افاضاتت رو بخونم، این جوری بزرگ می شم دیگه، نه؟!


آخر هم این که ...جان رهگذر، اگر می ری از کنار برو.

۱۳۸۵/۰۶/۲۳
خب حالا وقت اون رسیده که از ...جان تشکر کنم و البته یه کم به عقلش شک:


قبل دیلیت کردن بقیه خودم رو باید شیفت دیلیت می کردم، متوجهی که؟

۱۳۸۵/۰۶/۲۲
خانم ها و آقایون پوچ خون!


احتراما به استحضار می رساند پیرو توضیح قبلی و در اقدامی انقلابی تعداد کثیری از شما دوستان(؟!) دیلیت شدید.

۱۳۸۵/۰۶/۲۱
بعضی وقتا اون قدر به یه ماجرا نزدیکی و اون قدر درگیرشی که اون روی سکه رو نمی تونی ببینی. بعد از یه مدت که سهوی یا عمدی خودت و زندگیت رفرش می شه، می بینی که خیلی از اون چیزایی -آدمایی- که دورو برت و گرفته بودن، نیستن. به خوش بختانه یا بدبختانه بودنش نباید کار داشت. باید ادامه داد، با قدرت، با ایمان و با یه دنیا انگیزه.

۱۳۸۵/۰۶/۱۹
۳ خبر بد بعد از ۷ ساعت بالا پایین کردن پله ها، دویدن، کل کل کردن و... ۱ خبر خوب که تلخی خبرهای بد رو گرفت.


ابن عددها آدم را به کجاها که نمی برد...

۱۳۸۵/۰۶/۱۷
آشفته تر از لب های من، عادت های من؟!

۱۳۸۵/۰۶/۱۶
دوست عزیز...


این جا را تنها بگذارید، همان طور که مرا...


رهگذر عزیز...