۱۳۸۶/۰۸/۰۴
لیسانس وظیفه پوچ!


گروهان۱، گردان۲، هنگ۱، یگان۵۲۱


پادگان۰۱ تهران

۱۳۸۶/۰۷/۲۸
گیچ

 






 


 


"ما به آزادی رسيديم. آزادی در ص.ک.ص. ولی وحشتناك اينه كه محروميم از عشق."


 


   ص.ک.ص و فلسفه

۱۳۸۶/۰۷/۲۷
"برای شما هیچ‌چیز از جریان عادی زندگی به‌تر نیست، هیچ‌چیز از این تنهایی عادی در زندگیِ ساکت مطبوع‌تر نیست، زندگیِ ساکت به دور از مرمر کلام‌ها، به دور از قبر چهره‌ها. زندگی در اجتماع یعنی وقتی همه از چیزی اطاعت می‌کنند که هیچ‌کس نمی‌خواهد. نوشتن راهی‌ست برای فرار از این بدبختی. روایت دیگری از تنهایی، عشق یا بازی - یک اصلِ نافرمانی، یک فضیلت کودکانه."


 


غیرمنتظره

۱۳۸۶/۰۷/۲۶
آدم‌هایی هستند که آدم‌های دیگر را...


قضیه ساده‌س. این‌جوری بگم که: دیدین این آدما رو که هی آدامس می‌ندازن تو حلقه‌شون و تا مزه‌ش از بین رفت یکی دیگه؟!


...


آها، تا فراموش نشده:


خانم‌ها و آقایون عزیزِ بلاگرِ آشنا به این دنیا، نه من پسرخاله‌ی شمام و نه احیانن شما دختر/پسرخاله‌ی من. حالا که چی؟ این‌که وقتی منت می‌ذارید به سر تا چند روز دیگه کچل بنده و انگشتاتون رو می‌رقصونید روی این کی‌برد، غیر اسم‌تون یه نشونه‌ی دیگه هم از خودتون بذارید. بله،حتا شما دوست عزیز.

۱۳۸۶/۰۷/۲۱
"برای پاک کردن کتاب‌ها کافی است آن‌ها را باز نکنیم. آدم‌ها هم همین‌طور: برای محو کردن‌شان کافی است هرگز با آن‌ها صحبت نکنیم."


یا


"بعضی آدم‌ها شما را از خودتان رها می‌کنند. به‌قدر دیدن یک درخت گیلاس پرشکوفه یا بچه گربه‌ای که دنبال دمش می‌دود، این کار را طبیعی انجام می‌دهند. حرفه اصلی این آدم‌ها حضور داشتن است."


 


همه گرفتارند

۱۳۸۶/۰۷/۱۷
ارتش


تهران


به چپ چپ


و البته به راست راست

۱۳۸۶/۰۷/۱۶
نیمکت خالی بود.
۱۳۸۶/۰۷/۱۰
:-"
جریان، جریان دوستی‌هایی‌ هس که شروعش با آه و خنده و گریه و حرف و شکایت و مصیبته. همونا که تا به اون وسطا می‌رسی می‌شن پنهون میون شهرهای کرورکرور آدم‌دار، میون تکنولوژی و نات ریسپانس تو پیجینگ و اویلبل اما واسه تو اینویزیبل و اس‌ام‌اس‌های نرسیده و آی مردم... هیچ، آسوده بخوابید.

۱۳۸۶/۰۷/۰۹
مانند سقوطی در آغوشی