۱۳۸۶/۰۷/۰۶
مادرم جیغ می‌کشد.


مادرم وقتی که خواب‌ست خستگی در نمی‌کند، رویا-کابوس‌هایش را می‌بیند.


جیغ می‌کشد و من از این اتاق تا آن اتاق را (نفس نفس) می‌دوم. سُر می‌خورم، دعا می‌خوانم، گریه نمی‌کنم... می‌دوم.


ساعت‌ها بعدترش می‌رسم بالای سرش.


تکان


ت‌ک‌ان


چشم‌های باز و مبهوت‌اش..