مادرم جیغ میکشد.
مادرم وقتی که خوابست خستگی در نمیکند، رویا-کابوسهایش را میبیند.
جیغ میکشد و من از این اتاق تا آن اتاق را (نفس نفس) میدوم. سُر میخورم، دعا میخوانم، گریه نمیکنم... میدوم.
ساعتها بعدترش میرسم بالای سرش.
تکان
تکان
چشمهای باز و مبهوتاش..