پس ول می گردم
تا هر سپیده
ول می گردانم با خودم
کابوسم را
بودنت
عاشق بودنم را
تندیس سازم
دیوانه
از فریادهای دردم شعر می تراشم
شاید ورق بازی کردم
شاید
حنجره ی خسته از ناله ی قلبم را
با شراب التیام دادم
مایاکوفسکی