۱۳۸۶/۰۲/۰۱
پیام اخلاقی ام‌روز
صبح که از خونه اومدم بیرون یه گربه از اون بغل بهم زل زده بود. یه گربه‌ی قهوه‌ای خوش‌رنگ ملوس.


 


ظهری که برگشتم خونه، نشسته بود رو پله‌های همسایه. سرم‌‌و کج کردم واسه‌ش، کج کرد. نرفتم تو، موندم تا یه ذره نگاش کنم و لذت ببرم؛ زبونم‌و که می‌اوردم بیرون اون‌م تکرار می‌کرد. دهن‌ش‌و که باز می‌کرد یاد خمیازه‌ کشیدن بچه‌های چندماهه می‌افتادم. دو سه باری که این کارو کردم اومد طرفم.

2 Comments:
Anonymous --- said...
پس میری سربازی

Anonymous سان said...
پیشی پیشی ملوسم
...!