۱۳۸۶/۰۲/۰۹
اگه یه روزی به یه هم کلاسی چیزی رو درس دادی، نه منتظر باش که یه روزی بهت درس بده و نه این که منتظر درس پس دادنش بمون. فقط سعی کن از لذت درسی که دادی استفاده کنی.
۱۳۸۶/۰۲/۰۶
خوب می شد اگه نقل قول های اسطوره ای که از دور و بری هات می شنوی رو عینن می دیدی.


دیدی؟


آره بابام جان

۱۳۸۶/۰۲/۰۵
کلن بیش تر از اونی که فک می کردم جمله هایی که  این جا می نویسم جاهای دیگه استفاده می شه.


البته جمله های خودم نه ها!


پس، بسی جای خوش حالی ست!!!

۱۳۸۶/۰۲/۰۳
تو روزنامه آگهی استخدام داده بودن که به دو نفر ظرف شو با دو سال سابقه نیاز است!
۱۳۸۶/۰۲/۰۱
پیام اخلاقی ام‌روز
صبح که از خونه اومدم بیرون یه گربه از اون بغل بهم زل زده بود. یه گربه‌ی قهوه‌ای خوش‌رنگ ملوس.


 


ظهری که برگشتم خونه، نشسته بود رو پله‌های همسایه. سرم‌‌و کج کردم واسه‌ش، کج کرد. نرفتم تو، موندم تا یه ذره نگاش کنم و لذت ببرم؛ زبونم‌و که می‌اوردم بیرون اون‌م تکرار می‌کرد. دهن‌ش‌و که باز می‌کرد یاد خمیازه‌ کشیدن بچه‌های چندماهه می‌افتادم. دو سه باری که این کارو کردم اومد طرفم.

قبلنا فک می کردم پر کردن دفترچه ی دانشگاها سخته، نگو دفترچه ی  خدمت بابای همه ی ایناس.
۱۳۸۶/۰۱/۲۷
من از آن روز که در بند توام آزادم
۱۳۸۶/۰۱/۲۴

Image and video hosting by TinyPic

۱۳۸۶/۰۱/۲۰
رسم بی‌دلی

!

تلفن مدام زنگ می خورد و یه شماره ی ثابت و یک گریه ثابت تر.
۱۳۸۶/۰۱/۱۶
طلاق؟!


یا


این که می گن سالی که نکوس از بهارش پیداس، راسته؟!