۱۳۸۵/۰۸/۰۸

?And if I show you my dark side, will you still hold me tonight


                                     !Jilin

۱۳۸۵/۰۸/۰۷
نمی خوام بخوابم. لحظه های فوق العاده ای هست. ساعت سه و بیست دقیقه نصفه شبه. این پیانو هم که با روحت بازی می کنه، محشره.


لحظه های تلخیه، اما دوس داشتنی.


لذت.

آخ
۱۳۸۵/۰۸/۰۴
عجالتا یکی بیاد این جا قربونش برم تا بعد ببینیم چی می شه.
۱۳۸۵/۰۸/۰۱
که این طور جناب چهکندی، همچین دورت بزنم که هوس نکنی به جای دانشگاه از دانشجوی از همه جا بی خبرت پول بچاپی. ۱۰۰تومن که هیچ، ۱۰ تومنی هم که گفتی رو باید تو خواب ببینی.
۱۳۸۵/۰۷/۲۶
مانده‌ام دیروز چه داشت و چه گذشت که این‌گونه برایم غریب شده.



خیال می‌کنم از دیروز تا امروز خیلی گذشته. و به خیلی فکر می‌کنم، به چیستی‌اش و چیزی دستگیرم نمی‌شود.

۱۳۸۵/۰۷/۲۴
گمونم خوابیدن بهتر از واژه دزدی باشه.


آره حتما.


برم.

۱۳۸۵/۰۷/۲۱
. نه بابا!


: والا

پس از طبخ انواع پلو، املت و سوپ به وسیله ی پلوپز سانی:


اکنون کوکو سبزی!

۱۳۸۵/۰۷/۱۸
در هم گم

۱۳۸۵/۰۷/۱۷
پیله هام رو صادقانه دور خودم می بافم، حداقل این که سعی می کنم این طور باشه. هوم؟!
شب ها روشن است همه جا. بزمی دارم، مهمانم می شوی؟
۱۳۸۵/۰۷/۱۵
تک ماکارون ۵۰۰ گرمی + سس ماکارونی دلپذیر + کنسرو ماهی تحفه + کره ۲۵ گرمی ریحان


همه داخل پلوپز سانی. بعدش هم شکم من.


چسبید،


واسه آدمی که کم تر غذایی بش می چسبه.


بفرما!


 


پ.ن:چه تبلیغی شد. 

۱۳۸۵/۰۷/۱۴
قاعده اینه که آدمای کوچیک زیر پای آدمای بزرگ له می شن.


اما!


یه وقتایی این آدمای کوچیک می خوان بزرگ شن. هی باد می کنن و باد می کنن اون قدر که جثه شون اندازه آدم بزرگا می شه. خلاصه، جونم واسه تون بگه از روزی که دست تقدیر(!) بخواد دست به کار شه. بوی گندیه که دنیا رو بر می داره.


پس مواظب خودت باش کوچولو.

۱۳۸۵/۰۷/۱۲
ایضا.
۱۳۸۵/۰۷/۱۱
دل م بین تنگ بودن و گرفته بودن سگ دو می زنه.
امروز باد می اومد.


از باد بدم می آد.


آهای باد، چند ماهی گورت رو گم کن. خب؟