۱۳۹۲/۰۵/۲۶
صدایی از تمام کائنات به گوش می‌رسد که... "کون لقِ دِگران".

ما هم که گردن‌مون در مقابل کائنات باریک‌تر از مو هست.
۱۳۹۲/۰۴/۲۷
از اون حال‌‌ها که دل‌ت می‌خاد بی‌هدف بزنی بیرون و "چشات مث مثلث" گوش کنی، اما یگانه فلشِ تخیلی‌ت خرابه و دور باطل رو پی می‌گیری.
۱۳۹۲/۰۳/۰۳
ام‌شب فهمیدم یه تراول پنجاهی می‌تونه نظر یه آدم رو نسبت به یه آدمِ دیگه از این‌رو به اون‌رو کُنه، آنفُرچونِتلی البته.
۱۳۹۲/۰۲/۰۶
یا اون‌جا که می‌گه:
"حال و روزم مث همون مَرده
که زمین خورده روی اون پرده
با یه شمشیر مُرده تو دست‌ش
می‌گه از راه برنمی‌گرده"
یا اون‌جا که می‌گه:
"نگفتم‌ت چه‌گونه در میانه وِل معطلیم
ببین چه‌گونه در زیر آب زار می‌زنیم"
۱۳۹۲/۰۱/۰۴
یا اون‌جا که می‌گه:
"اون که ترانه و ساز تو زنگ خنده‌هاش بود
یه دنیا از رمز و راز تو عمق اون نگاش بود
شوق بلند پرواز همیشه زیر پاش بود
به من بگین اونو ندیدین؟"
۱۳۹۱/۱۲/۲۲
جمعه‌ی هفته پیش رفته بودم سر خاک‌ش و به این فک می‌کردم که چرا دیگه خاب‌ش رو نمی‌بینم.
دی‌شب اومد، به هم رفته بودیم مسافرت: هند. حوله‌هامون‌م هم‌رنگ بود : )
۱۳۹۱/۱۲/۱۷
یه دوستی رو بعد از ۱۵ سال ببینی، خوش بگذره، اما بین حرف‌ا داد-مانندی بزنی که بذار من حرفم رو تموم کنم.

پ.ن: می‌خاستم اسم‌ش رو بذارم "اعصاب این روزها"، بعد گفتم صدق نمی‌کنه و باید تغییرش بدم: روزها رو هفته‌ها، هفته‌ها رو ماه‌ها و ماه‌ها رو سال‌ها... اما نه، قرن‌هاست که اوضاع همین‌طوره.
۱۳۹۱/۱۲/۰۷
. اگه بلد بودم آواز بخونم هیچ‌وقت گریه نمی‌کردم.: بعد مثلن اگه تو خابگاه بودی چه‌جوری آواز می‌خوندی؟. کسی که آواز می‌خونه خابگاه نمی‌اومده لابد.
۱۳۹۱/۱۱/۱۴
شواهد دال بر وقوع جنگی سهمگین در داخل دارد.