۱۳۹۲/۰۱/۰۴
یا اون‌جا که می‌گه:
"اون که ترانه و ساز تو زنگ خنده‌هاش بود
یه دنیا از رمز و راز تو عمق اون نگاش بود
شوق بلند پرواز همیشه زیر پاش بود
به من بگین اونو ندیدین؟"
۱۳۹۱/۱۲/۲۲
جمعه‌ی هفته پیش رفته بودم سر خاک‌ش و به این فک می‌کردم که چرا دیگه خاب‌ش رو نمی‌بینم.
دی‌شب اومد، به هم رفته بودیم مسافرت: هند. حوله‌هامون‌م هم‌رنگ بود : )
۱۳۹۱/۱۲/۱۷
یه دوستی رو بعد از ۱۵ سال ببینی، خوش بگذره، اما بین حرف‌ا داد-مانندی بزنی که بذار من حرفم رو تموم کنم.

پ.ن: می‌خاستم اسم‌ش رو بذارم "اعصاب این روزها"، بعد گفتم صدق نمی‌کنه و باید تغییرش بدم: روزها رو هفته‌ها، هفته‌ها رو ماه‌ها و ماه‌ها رو سال‌ها... اما نه، قرن‌هاست که اوضاع همین‌طوره.