۱۳۸۹/۰۶/۰۵
آقای آرین خان :ی
برو آخرین کامنتِ آخرین پستِ ۶۳ رو بخون.
من الان حس یک آدم پیروز رو دارم.
ها ها
خب
از بین بچه‌های دانشگاه فقط محسن مونده بود که ازدواج نکرده بود و با این مقدمه نیم‌خطی مشخصه که اونم کارش تموم شده. حالا دیگه خیالم راحت شده، از این‌که بچه‌هام سر و سامون گرفتم :ی
می‌شه دو تا کار کرد الان. یکی این‌که ترتیب بچه‌های دانشگاه و در نظر بگیرم، پس از این لحاظ نوبته منه! کار دیگه هم اینه که...

کور خوندی آرین، اول تو بعد من :ی
۱۳۸۹/۰۵/۳۱
اولیویا مازورسکی تو فیلم Alpha Dog چند وقت بعد از این‌که بهش خبر می‌دن پسر ۱۵ ساله‌ش رو که سه روزه دنباله‌ش هستن، مرده پیدا کردن (دقیق‌تر این‌که کشته شده بوده و جای چند گلوله روی بدنش بوده) و بعد از این‌که مصاحبه کننده از سه خودکشی نافرجامش می‌پرسه: "اونا می‌گن برای هر چیزی یه دلیلی هم هست. خب... اگه خدا هدفی منظوری چیزی برای من داره، بهتره بیاد این‌جا و به من بگه که چیه؛ چون من اونو نمی‌بینم."
اشک‌ها و خنده‌های عصبی‌ش رو که ببینین می‌فهمین این نوشته‌های بُلد شده یعنی چی.
۱۳۸۹/۰۵/۲۹
هی...
این آدما چه‌قدر شادن...
۱۳۸۹/۰۵/۲۵
یه چیزی اون تو هست، می‌کوبونه خودشو هی، به شکم و سینه و پشت، به جمجمه.
خشمه.
۱۳۸۹/۰۵/۱۷
این از اولیش.
۱۳۸۹/۰۵/۱۶
خواب دیدم بیرجندم هنوز، تو اون خونه‌ی خوب. یه ترم بیش‌تر نمونده بود. تصمیم گرفتم بمونم همون‌جا و تا آخر ترم برنگردم و از با خودم بودن لذت ببرم.
روزگار گند، دیده!
۱۳۸۹/۰۵/۱۳
حتمن اینو گوش کردید!