۱۳۸۸/۰۷/۲۷
چهارشنبه شبی، علیرضا نامی در جایی مترو مانند در ادامه‌ی بحثی فلسفی رو به من و آن دیگری کرد و گفت: "آدم‌ها دو دسته‌اند: اصیل و غیر اصیل". بحث و ایستگاه‌ها با هم تمام شدند و تنها کار باقیمانده این بود که به این فکر نکنیم کاش نطقش چند ساعت زودتر باز می‌شد.

۱۳۸۸/۰۷/۲۶
و در نزدیکی دانشگاه و فرحزاد حکمتی نهفته!

۱۳۸۸/۰۷/۱۶
یادش به خیر یه زمانی می‌گفتیم دست شما مرسی و فک می‌کردیم خیلی بامزه‌ایم و می‌خندیدیم و خب بچه‌تر از حالامون بودیم.

۱۳۸۸/۰۷/۰۹
فکرهای اتوبوسی
"یادمه تو ۶،۷ سالگی بیسکوئیت مادر خوردم و یهو حالم بد شد؛ سریع رفتم طبقه بالا، بالا آوردم تا کسی نفهمه."

گفتم که بگم اون زمان بچه‌تر از این حرفا بودم که بفهمم این حس جالب عذاب وجدان از هر چیزی، قراره تا همیشه باهام باشه.