۱۳۸۵/۱۰/۰۹
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را


کین عمر طی نمودیم


اندر امیدواری

۱۳۸۵/۱۰/۰۸
خب... دارم فک می کنم از چی بگم که تا حالا نگفتم...


آها! از خودم...


حالا چی می خوای بدونی؟ بی تارف؟

۱۳۸۵/۱۰/۰۷
سین یه فرشته بود که دیشب تالاپی افتاد رو فکرای من.
آره زمستونه، زمستون...
دیدین بعضی از دخترا رو که سعی می کنن با دختر بودن شون ویزیتور و کامنت جمع کنن؟


پیف پیف

حرف که زیاده


اما


گفتنی کم

۱۳۸۵/۱۰/۰۵

نويسنده: صبا

سه شنبه 5 دي1385 ساعت: 18:5

chi shod hala gf peyda kardiiii?!!

 

 

 

نه بابا!
۱۳۸۵/۱۰/۰۴
من هم بله!


۱. این روزها به شدت به یک دوست (دختر/پسر) فهیم برای صحبت کردن نیاز دارم. یکی که تصمیم اش تحت تاثیر افکار بی/جی اف، دوست، دشمن، مامان، بابا، خواهر وبرادرش نباشه و در ضمن من م من م نکنه.


۲. به طرز غریبی عاشق لیگ انگلیس هستم. خدا رو شکر امسال یووه رفت پایین تا تی وی ج.ا.ا بازی های انگلیس رو بیشتر نشون بده. لیگ اسپانیا هم در کل چیزی کم نمیاره البته اگه زبون شون بذاره. در ضمن شدیدا عاشق صدای گرفته مرفاوی و سبیل ای جناب قلعه نوعی هستم. امیدوارم خدا این عاملان! خنده رو از سر این ملت فوتبال دوست کم نکنه.


۳. از همین الان غصه ی تموم شدن دوران دانشجویی رو می خورم. علاقه ای که به اون خونه نقلی دارم در حد نیروهای بین اتمی خیلی زیاده.


۴. بسیار بسیار از فاطمه معتمدآریا و گلشیفته فراهانی خوشم می اد. اولی واسه بغض تو صداش، دومی هم واسه موهاش تو فیلم "اشک سرما". البته این که وقتی توی فیلم "م مثل مادر" موهاش ریخت و در کمال تعجب یه سر سوزن از علاقه م به ش کم نشد نشون می ده که دلایل دیگه ای هم...


۵. به طرز فجیعی از کولونی های خاله زنک بدم می اد. مخصوصا وقتی که تو چشات می گن ما خاله زنک نیستیم و بلکه دلسوز بقیه ایم. اما خب باید اعتراف کنم که اگر هم نخوام باید یه جورایی هم زیستی مسالمت آمیز باهاشون داشته باشم و دیگه این که اگه یه ذره پاشون و ببرن تو گلیم خودشون دوست داشتنی تر می شن.


۶. برای اینکه هنجارشکنی رو دوس دارم.


۷. جون بی/جی اف تون در مورد ۱ کمــــــــــــــــــــــــــک!


۸. کم حرفی م شدیدا تو ذوق می زنه. دلایل کم حرفی هم فرق می کنه: در اکثر مواقع طرف مقابلم و آدم حساب نمی کنم، جلوش کم می ارم، واقعا حرفی واسه گفتن نیست و... شما تو کدوم دسته اید؟


۹. مطمئنا در آینده ای نزدیک به این لیست اضافه می شه.

"به رود زمزمه گر گوش کن


که می خواند


سرود رفتن و رفتن


               و برنگشتن ها"

۱۳۸۵/۱۰/۰۳
آخر غربت دنیاس مگه نه؟
۱۳۸۵/۱۰/۰۲
هی دی شده، دی... زمستان است.
. اولین چیزی که بعد از وارد شدن به شهرتون نظرتون رو جلب کرد چی بود؟


: میدون تلویزیون، رو یه بیل برد نوشته بود:" سینا ... است."


. و نظرتون؟


: خب راست می گه، سینا از همون اول خر بود.

۱۳۸۵/۰۹/۲۹
این جا که هیچ خبری نبود، ببینم اون یکی شهرم چه خبره.


عجالتا اگه تو این چند روز برف هم بیاد که خب فبها.

دل م می خواد بنویسه، بش می گم ننویس. حالا مونده چی کار کنه.
۱۳۸۵/۰۹/۲۷
خرسند شدیم از این که امروز



رنگی دگر است نه رنگ دیروز


تا شب نشده رنگ دگر شد


گفتند از این نکته هزار نکته بیاموز


 


 


الو الو صدا می اد؟

۱۳۸۵/۰۹/۲۶
برای تفنن هم که شده کامنت "مهدی" واسه پست قبلی رو بخونید.
آیا این که نباید ترسید بدون دلیل؟
۱۳۸۵/۰۹/۲۲
آخرش دست خودم و می گیرم و می رم یه جای خیلی خیلی دورتر.


اوهوم!

۱۳۸۵/۰۹/۲۰
ای به روح همه اونایی که تو امیرکبیر مشت اشون تو دل آسمون کثیف شون بود.


ایضا اون آغا باهوشه که از اون بالا! سوختن ش رو دید.

ای امید جانم


ترانه سر کن تو


برای دل من


 


جمال الدین منبری

۱۳۸۵/۰۹/۱۷
چی؟


می خوای خونه نویی بدی؟


تو رو خدا؟


بگو جون بی/جی اِف م ؟

۱۳۸۵/۰۹/۱۲
هاها!
ای از تو پر خون جای مِی پیمانه ی من


ای از تو ورد هم زبان افسانه ی من


روزم سیه، حالم تبه کردی تو کردی


ای دل بسوزی هر گنه کردی تو کردی


 


کوروس سرهنگ زاده - الهی بمیری ای دل

۱۳۸۵/۰۹/۱۱
آقاهه تو فیلم می گفت:" به چیزی دل ببند که دل داشته باشه."


منم گفتم چشم.

۱۳۸۵/۰۹/۱۰
داشتم این و می خوندم بعد دیدم هیچ کدوم تون واسه ش نظر ندادید. خلاصه این که...